قوله تعالى: قلْ أمر ربی بالْقسْط این جواب ایشان است که کارهایى دیدند و رسمهایى که در جاهلیت پدران ایشان نهاده بودند، و گمان بردند که آن را آغاز راست است، و از آسمان بآن فرمان است، گفتند: «و الله أمرنا بها» رب العالمین آن برایشان رد کرد، یعنى آن فحشاء است، و الله بفحشاء نفرماید، بلکه بعدل فرماید. أمر ربی بالْقسْط اى: بالعدل. میگوید: الله بداد میفرماید، بدانستن هر چیز بر آن جاى که هست، و نگرستن بهر چیز بآن سزا که هست. آفریدگار بخدایى دانى، و آفریده ببندگى دانى، و حرام بحرامى دانى، و حلال بحلالى دانى، و مردار پلید دانى.


و أقیموا وجوهکمْ عنْد کل مسْجد مسجد ایدر سجود است. یک قول آنست که هر جا که باشد در نماز روى فرا کعبه کنید، و گفته‏اند: معنى آنست که دل خویش در نماز و در سجود راست دارید آن کس را که سزاى سجود شما است. و ادْعوه مخْلصین له الدین اى: وحدوه و لا تشرکوا به شیئا. آن گه خطاب با منکران بعث گردانید، گفت: کما بدأکمْ و لم تکونوا شیئا تعودون خلقا جدیدا. چنان که نبودید و شما را بیافرید، هم چنان بآخر شما را باز آفریند، یعنى هم بر آن صورت اول چنان که بودید، و گفته‏اند که: از شکم مادر برهنه بیرون آمدید بى‏هیچ چیز، فردا از خاک برهنه برآئید بى‏هیچ چیز (۲).


و منه‏ قول النبى (ص): «یحشر الناس حفاة عراة غرلا، و اول من یکسا ابراهیم (ع)» ثم قرأ: کما بدأْنا أول خلْق نعیده وعْدا علیْنا.


مجاهد و مقاتل گفتند: کما بدأکم فى الخلق شقیا و سعیدا فکذلک تعودون سعداء و أشقیاء، یعنى که در ازل شما را دو فرقت آفرید: فریقا هدى‏ یعنى هداهم لدینه، و فریقا حق اى وجب علیْهم الضلالة لما سبق من علمه فیهم، و در دنیا همان دو فرقت باشد، چنان که گفت: فمنْکمْ کافر و منْکمْ موْمن، و فردا در قیامت همان دو فرقت بر آن صفت که بودند از خاک برآیند، المومن على ایمانه و المنافق على نفاقه، و منه‏ قوله (ص) «یموت الرجل على ما عاش علیه و یحشر على ما مات علیه».


محمد بن کعب گفت هر که در ازل در خلقت اول سعید آمد در ابد در خلقت آخر هم سعید آید، و اگر چه عمل وى عمل اهل شقاوت بود، چنان که سحره فرعون، و هر که در خلقت اول شقى آمد، در خلقت آخر هم شقى آید اگر چه عمل وى عمل اهل سعادت باشد همچون ابلیس.


قال النبى (ص): «ان العبد لیعمل عمل اهل النار، و انه من اهل الجنة، و یعمل عمل اهل الجنة، و انه من اهل النار، و انما الاعمال بالخواتیم»، و روى: «ان الرجل لیعمل بعمل اهل النار حتى ما یکون بینه و بینها الا ذراع، فیسبق علیه الکتاب، فیعمل بعمل اهل الجنة فیدخل الجنة، و ان الرجل لیعمل بعمل اهل الجنة حتى ما یکون بینه و بینها الا ذراع، فیسبق علیه الکتاب، فیعمل بعمل اهل النار فیدخل النار».


قتاده گفت: بدأهم من التراب، و الى التراب یعودون. نظیره قوله: «منْها خلقْناکمْ و فیها نعیدکمْ». قال ابن عباس فى هذه الایة: اذا امات الله الخلق فى النفخة الاولى انزل من السماء ماء فأنبت بذلک الماء اجسامهم، کما خلقهم من الماء کذلک یعید خلقهم بالماء، و هو قوله: «کما بدأْنا أول خلْق نعیده وعْدا علیْنا». إنهم اتخذوا الشیاطین أوْلیاء منْ دون الله و یحْسبون أنهمْ مهْتدون فیه دلالة على ان من کان کافرا و هو لا یعلم انه کافر فهو کافر، لان الله تعالى اعلمنا انهم یحسبون انهم مهتدون، و هم مبطلون.


یا بنی آدم خذوا زینتکمْ عنْد کل مسْجد الزینة الثیاب، و قیل: النعال، و قیل: المشط، و قیل: التخشع و السکینة و الوقار، لقول النبى (ص) «ایتوها و علیکم السکینة و الوقار»، و قیل: رفع الایدى فى الصلاة


لقول النبى (ص): «ان لکل شى‏ء زینة، و ان زینة الصلاة رفع الایدى فیها فى ثلاث مواطن: عند الاحرام، و عند الرکوع، و عند رفع الرأس من الرکوع.


و گفته‏اند: درین آیت فرمان است بستر عورت در نماز و در طواف، که در عرب قومى طواف میکردند برهنه، هم زنان و هم مردان، اما زنان دوالکها در یک نظم با هم میکردند، و بعورت خود فرو مى‏آویختند، و گویند: زنى برین صفت طواف میکرد و میگفت:


الیوم یبدوا بعضه او کله


و ما بدا منه فلا احله‏

و تعظیم خانه را چنین میکردند. رب العالمین ایشان را ازین نهى کرد درین آیت، و ستر عورت در طواف و در نماز واجب کرد، گفت: خذوا زینتکمْ عنْد کل مسْجد یعنى عند الطواف، و انما سمى الطواف مسجدا لانه یختص به.


و کلوا و اشْربوا اهل جاهلیت در ایام حج گوشت و چربش و شیر نمى‏خوردند تعظیم حج را. مسلمانان گفتند: ما سزاوارتریم که تعظیم حج را چریش نخوریم، و ریاضت کنیم: رب العالمین آیت فرستاد: کلوا و اشْربوا اى: کلوا اللحم و الدسم و اشربوا اللبن، و لا تسرفوا بحظرکم على انفسکم ما احللت لکم من اللحم و الدسم.


إنه لا یحب الْمسْرفین قال سفیان: ما قصرت به عن حق الله فهو اسراف، و ما جاوزت به حق الله فهو اسراف: و قال: «لو أنفقت مثل احد فى طاعة الله لم تکن مسرفا، و لو أنفقت درهما فى معصیة الله لکان اسرافا، و قال الکلبى لا تسرفوا اى لا تحرموا طیبات ما احل الله لکم، إنه لا یحب الْمسْرفین المجاوزین الحلال الى الحرام فى الطعام و الشراب.


در مجلس هارون الرشید طبیبى ترسا از واقدى پرسید که میگویند: علم دو است: علم ادیان و علم ابدان، در کتاب شما ازین علم طب چیزى هست؟ واقدى گفت: رب العزة در یک نیمه آیت علم طب جمع کرد، و ذلک قوله: کلوا و اشْربوا و لا تسْرفوا.


نصرانى گفت: و از پیغامبر شما هیچ چیز روایت کنند ازین علم؟ گفت: آرى، روایت کنند که گفت: «المعدة بیت الداء، و الحمیة رأس کل دواء، و أعط کل بدن ما عودته».


نصرانى گفت: ما ترک کتابکم و لا نبیکم لجالینوس طبا.


قلْ منْ حرم زینة الله این اضافت ملک و تملیک است. التی أخْرج لعباده یعنى خلقه و أظهره. و الطیبات من الرزْق گفته‏اند: این زینت و رزق که الله بندگان را بیرون آورد ابریشم است از کرم، و عسل است از نحل، و جوهر از خاک، و در از صدف، و بوى از عود، و میوه از زمین. و الطیبات من الرزْق قیل هى الشاء و البانها، لأنهم حرموه فى حجهم، و قیل: هى البحائر و السوائب. قلْ هی للذین آمنوا فی الْحیاة الدنْیا یعنى مباحة لهم مع اشتراک الکافرین معهم فى الدنیا، خالصة یوْم الْقیامة اى لا یشارکهم فیها یوم القیامة من لیس بمومن، و قیل: هى للمومنین فى الدنیا مشوبة بالکد و الحزن، خالصة یوم القیامة من التعب و النصب و الحزن. «خالصة» قراءت عامه نصب است بر حال مگر نافع که برفع خواند، و معناه: قل هى خالصة یوم القیامة. کذلک نفصل الْآیات نفسر ما احللت و ما حرمت، لقوْم یعْلمون انى انا الله لا شریک لى. این آیت رد است بر دو گروه از مجرمان: یک گروه از عرب که از انعام و حرث حرامها ساختند، چون بحیره و سائبه و وصیله و حامى و اولاد آن، و دیگر گروه رهبان‏اند، و من نحا نحوهم، که حلالهاى مطاعم و ملابس و معایش بر خویشتن حرام کردند بترهب. الله آن تحریم بر هر دو گروه رد کرد، و آن گه از حرام کردهاى خود بعضى برشمرد، گفت: قلْ إنما حرم ربی الْفواحش ما ظهر منْها و ما بطن فواحش آشکارا محرمات مطاعم‏اند و ملابس، چون ابریشم آزاد بر مردان، و در مکروهات چون فراش پوست سباع، و اشربه حرام چون مسکرات، و مکروه چون عصیرهاى نشیش آورده، و آنچه ازین باب است چون میاثر ارجوان و میاثر حمر و میاثر نمور و قبایع حمائلها از زر، و تدخن بمجامر سیمین و زرین، و اکل و شرب بأوانى و ملاعق سیمین و زرین، و تزیی مردان بزى زنان و تزیى زنان بزى مردان، چون وشم و تفلیج و تنمص و خضاب سیاه مردان را، و وصل موى زنان را، و فواحش زبان چون لقب کردن و غیبت کردن، و در نسب مسلمانان غمص کردن، و آنچه ازین باب است فرقعة الاصابع که این همه از مناهى‏اند. و باطن فواحش فروج‏اند و سرقات و تخلیطهاى نهانى و غش در بضاعات و بخس در کیل و وزن و امثال آن. و الْإثْم یعنى الذنوب کلها، و قیل: هو ما دون الحد، و قیل: هو الخمر.


و الْبغْی بغیْر الْحق بغى نامى است دو چیز را: بیداد جستن را و حسد بردن را، اما آنچه بیداد است و افزونى جستن، آنست که گفت: و لوْ بسط الله الرزْق لعباده لبغوْا فی الْأرْض، إن قارون کان منْ قوْم موسى‏ فبغى‏ علیْهمْ، إذا همْ یبْغون فی الْأرْض بغیْر الْحق، بغى‏ بعْضنا على‏ بعْض، و ینْهى‏ عن الْفحْشاء و الْمنْکر و الْبغْی، و الْإثْم و الْبغْی بغیْر الْحق این همه بمعنى بیداد است و افزونى جستن بچیزى که آدمى را آن نرسد، یا بدلیرى بارى بر خود نهادن که با آن نتاود، یا کارى در گرفتن که علم آن نداند، یا خود را بى‏کردار چیزى بیوسیدن که آن نیرزد، و گذاره حق خود طلب کردن از گفت یا کرد که وى را نرسد و نسزد.


و آنچه حسد است در قصه جهودان است که در مصطفى (ص) و در نبوت وى و در امت وى حسد بردند. آنست که گفت: بغْیا أنْ ینزل الله منْ فضْله على‏ منْ یشاء منْ عباده. و جاى دیگر گفت: إلا منْ بعْد ما جاءهم الْعلْم بغْیا بیْنهمْ. جاى دیگر این بغى را تفسیر کرد، گفت: حسدا منْ عنْد أنْفسهمْ. و گفته‏اند: آنچه در دل آید آدمى را حسد آنست، چون کرد و گفت آن حسد بغى گشت. و در خبر است از مصطفى (ص) که گفت: «اذا ظننتم فلا تحققوا، و اذا حسدتم فلا تبغوا، و اذا تطیرتم فلا ترجعوا».


میگوید: چون شما را پنداشتى در دل آید، و در مسلمانى ببدى ظنى برید، آن پنداشت و آن ظن فرا درستى مبرید، و که شما را از کسى بدى در دل آید، بر آن کس بیرون میائید، و که شما را فال بد افتاد، در آن کار که میروید، یا بر آن راه، برمگردید.


و أنْ تشْرکوا بالله ما لمْ ینزلْ به سلْطانا اى: حجة و برهانا، لانهم زعموا ان الله امرهم بعبادة الاوثان. و أنْ تقولوا على الله ما لا تعْلمون من أنه حرم الحرث و الانعام، و أن الملائکة بنات الله. و گفته‏اند: و أنْ تقولوا على الله ما لا تعْلمون این بر قصاص است و بر گویندگان بى‏علم. درین آیت جامعه همه ناپسندهاى ظاهر و باطن حرام کرد، و آن گه آن را ختم کرد بر دانشمندى بى‏علم، و خبر درست است از مصطفى (ص): «لیس احد ا غیر من الله، من اجل ذلک حرم الفواحش ما ظهر منها و ما بطن، و لیس احد احب الیه العذر من الله عز و جل، من اجل ذلک انزل الکتاب و أرسل الرسل.


و لکل أمة أجل این جواب قومى است که از رسول خدا (ص) تعجیل عذاب میخواستند، چنان که گفت: «یسْتعْجلونک بالْعذاب». رب العزة گفت: هر گروهى را وقتى است نامزد کرده، که ایشان را در آن وقت عذاب و هلاک آید که در آن تقدیم و تأخیر نبود.


یا بنی آدم این مشرکان عرب‏اند، إما یأْتینکمْ رسل منْکمْ رسل اینجا مصطفى است صلى الله علیه و سلم، یقصون علیْکمْ آیاتی یعنى القرآن. «إما یأْتینکمْ» این سخن معقب است بر فرو فرستادن آدم و حوا بزمین، و «ما» صلت است، یعنى: ان یأتیکم رسل منکم. این شرط است، و جواب آن: «فمن اتقى‏ و أصْلح»، و گفته‏اند که: «ان» ایدر نه شرط است «ان» در موضع تاریخ است چون «اذ» و «اذا».


فمن اتقى‏ یعنى اتقى الشرک بالله و الوثوب على الحق و الاستعصاء على الرسول و الآباء على النذیر، و أصلح دینه و عمله، فلا خوْف علیْهمْ اذا خاف الخلق فى القیامة و لا همْ یحْزنون اذا حزنوا، و قیل: فلا خوف علیهم اى لا یخافون فى الآخرة ذهاب ثوابهم، و لا هم یحزنون على ما فاتهم من العمل بها فى الدنیا، کما یحزنون من ترک العمل بها.


و الذین کذبوا بآیاتنا و اسْتکْبروا عنْها این استکبار استکبار تکذیب است هم چنان که آنجا گفت: اسْتکْبارا فی الْأرْض، و اسْتکْبر هو و جنوده، منْ یسْتنْکفْ عنْ عبادته و یسْتکْبرْ. این استکبار کفر است. أولئک أصْحاب النار همْ فیها خالدون لا یموتون.


فمنْ أظْلم اى: لا اجد اظلم ممن افترى على الله کذبا، بأن معه شریک و أنه امر بتحریم الحرث و الانعام و الالبان و الثیاب، أوْ کذب بآیاته یعنى بآیات القرآن فأنکر النبوة و رد الرسالة، أولئک ینالهمْ نصیبهمْ من الْکتاب یعنى ما کتب لهم من العذاب فى القرآن، و هو سواد الوجه و رزقه العیون لمن یفترى على الله، و ذلک فى قوله: و یوْم الْقیامة ترى الذین کذبوا على الله وجوههمْ مسْودة. باین قول کتاب قرآن است، و گفته‏اند: کتاب لوح محفوظ است، و معنى آنست که بایشان رسد آنچه ایشان را نوشته و حکم کرده در لوح محفوظ از عمر و رزق و عمل و شقاوت و سعادت.


قال رسول الله (ص): «ما منکم من احد الا و قد کتب مقعده من النار، و مقعده من الجنة». قالوا: یا رسول الله! أ فلا نتکل على کتابنا و ندع العمل؟ قال: «اعملوا فکل میسر لما خلق له، اما من کان اهل السعادة فییسر لعمل السعادة، و أما من کان من اهل الشقاوة فییسر لعمل الشقوة»، ثم قرأ: فأما منْ أعْطى‏ و اتقى‏ و صدق بالْحسْنى‏ الایة.


و قال (ص): «ان خلق احدکم یجمع فى بطن امه اربعین یوما، ثم یکون علقة مثل ذلک، ثم یکون مضغة مثل ذلک، ثم یبعث الله الیه ملکا بأربع کلمات، فیکتب عمله و اجله و رزقه، و شقى او سعید، ثم ینفخ فیه الروح».


و گفته‏اند: کتاب اینجا کلمات حفظه است، یعنى جریده کردار بنده نیک و بد طاعت و معصیت. میگوید: جزاء آن بایشان رسد لا محاله، خیرا کان او شرا، و ذلک قوله تعالى: لیجْزی الذین أساوا بما عملوا و یجْزی الذین أحْسنوا بالْحسْنى. حتى إذا جاءتْهمْ رسلنا یتوفوْنهمْ‏ یعنى ینالهم ما کتب لهم من الارزاق و الاعمال و الاعمار، فاذا فنیت و فرغوا منها جاءهم ملک الموت و اعوانه یقبضون ارواحهم. قالوا أیْن ما کنْتمْ تدْعون منْ دون الله قالوا ضلوا عنا بطلوا و ذهبوا. این سوال تبکیت و تقریع است، یعنى فریشتگان با ایشان گویند: أیْن ما کنْتمْ تدْعون اى تعبدون من دون الله؟ قالوا ضلوا عنا بطلوا و ذهبوا.


روا باشد که این سخن با ایشان خزنة جهنم گویند در قیامت، یعنى قال لهم خزنة جهنم قبل دخول النار فى الآخرة: این ما کنتم تعبدون من دون الله من الالهة؟ هل یمنعونکم من النار؟ قالوا ضلوا عنا، یعنى ضلت الالهة عنا فلا نراهم. یقول الله تعالى: و شهدوا على‏ أنْفسهمْ أنهمْ کانوا کافرین، معترف شوند بگناه خویش و اقرار دهند بر کفر خویش.


و گفته‏اند: این آن گه باشد که کافران گویند: و الله ربنا ما کنا مشْرکین، و جوارح ایشان بر ایشان گواهى دهند، چنان که رب العزة گفت: شهد علیْهمْ سمْعهمْ و أبْصارهمْ و جلودهمْ بما کانوا یعْملون.


قال ادْخلوا اى: قال الله، و قیل: قال خزنة جهنم: ادْخلوا فی أمم اى ادخلوا النار مجتمعین مع امم، قدْ خلتْ منْ قبْلکمْ من الْجن و الْإنْس. این دلیل است که جن میرند همچون انس، و قول حسن آنست که نمیرند. و دلیل است این آیت که جن و انس در کفر یکسان‏اند. کلما دخلتْ أمة النار لعنتْ أخْتها التی ادخلت قبلها.


آن قوم که هام فعلان و هام راهان ایشان بوده باشند، و پیش از ایشان در آتش شده، پسینان که ایشان را بینند بر ایشان لعنت کنند، تلاعن تحیة دوزخیان است، بر پیشینان لعنت کنند، و پیشینان پسینان را بینند، گویند: «لا مرْحبا بکمْ».


گفته‏اند که: مشرکان مشرکان را لعنت کنند، و جهود جهود را و ترسا ترسا را و گبر گبر را و صابى صابى را. و پس روان پیش روان را، گویند: لعنکم الله انتم غررتمونا و القیتمونا هذا الملقى. حتى إذا ادارکوا اى تدارکوا و تلاحقوا و اجتمعوا جمیعا فى النار، قالتْ أخْراهمْ مقاتل گفت: اخریهم دخولا، و هم الاتباع لأولاهمْ و هم القادة. ابن عباس گفت: اخریهم، یعنى آخر الامم، لاولیهم یعنى اول الامم. سدى گفت: اخریهم یعنى الذین کانوا فى آخر الزمان، لا ولیهم یعنى الذین شرعوا لهم ذلک الدین، این لام لام نسب است، مى‏گوید: پسینان پیشینان را گویند فرا خداوند عز و جل: ربنا هولاء اضلونا، زینوه لنا و سنوا الضلالة، و اقتدینا بهم. فآتهمْ عذابا ضعْفا من النار اى عذابا ذا زیادة مثله علیه. قال ابن عباس: زیادة حیات و أفاع.


و قیل: معناه اضعف علیهم العذاب بأشد مما تعذبنا به، قال الله تعالى: لکل ضعْف للتابع و المتبوع عذاب مضعف، للمتبوع بکفره و اغوائه، و للتابع بکفره و تقلیده و الاقتداء به، اى: کفیتم ما تسألون. و لکن لا یعلمون بیا قرأت ابو بکر است از عاصم، حمل بر لفظ است نه بر معنى، زیرا که کل اسمى است ظاهر غیبت را موضوع.


مراد آنست که: لا یعلم کل فریق مقدار عذاب الفریق الآخر. باقى تعلمون بتاء خوانند بر خطاب، و معنى آنست که: لکلکم ضعف من العذاب، و الخطاب للتابعین و المتبوعین، و هم المضلون، اى: و لکن لا تعلمون ما لکل من العذاب.


و قالتْ أولاهمْ لأخْراهمْ فما کان لکمْ علیْنا منْ فضْل لانکم کفرتم کما کفرنا، فنحن و أنتم فى الکفر سواء. فذوقوا الْعذاب بما کنْتمْ تکْسبون اى فذوقوا بکسبکم و کفرکم، و لا تحیلوا الذنب على غیرکم.


إن الذین کذبوا بآیاتنا یعنى القرآن، و اسْتکْبروا عنْها اى عن الایمان بها، لا تفتح لهمْ أبْواب السماء این گشاد در آسمان درین موضع آنست که: هیچ آدمى نیست مگر او را در آسمان دو در است: یکى کردار وى برند بآن، و دیگر روزى وى فرستند از آن، و اگر مرد کافر است، آن یک در کردار خود بسته است، که کردار وى به آسمان نبرند، و چون مرگ آمد آن در روزى دربندند، هر دو در بر کافر بسته بماند.


و قیل: لا تفتح لهمْ أبْواب السماء اى ابواب الجنة، لان الجنة فى السماء، و لهذا قال: و لا یدْخلون الْجنة. و قیل: لا تفتح لهم ابواب السماء یعنى لارواحهم و اعمالهم، لانها خبیثة، فلا یصعد بها بل یهوى بها الى سجین تحت الارضین.


و فى ذلک‏ روى ابو هریرة عن رسول الله (ص)، قال: «ان المیت تحضره الملائکة، فاذا کان الرجل الصالح، قالوا اخرجى ایتها النفس المطمئنة الطیبه التی کانت فى الجسد الطیب. اخرجى حمیدا و أبشرى بروح من الله و ریحان، و رب غیر غضبان، فیقولون ذلک حتى یعرج بها الى السماء، فیستفتح لها، فیقال: من هذا؟ فیقولون: فلان.


فیقال مرحبا بالنفس المطمئنة الطیبة التی کانت فى الجسد الطیب. ادخلى حمیدا و أبشرى بروح و ریحان، و رب غیر غضبان. فیقال لها ذلک حتى یسرى بها الى السماء السابعة، و اذا کان الرجل السوء قالوا: اخرجى ایتها النفس الخبیثة التی کانت فى الجسد الخبیث.


اخرجى ذمیما و أبشرى بحمیم و غساق، و آخر من شکله ازواج. فیقولون ذلک حتى یخرج ثم یعرج بها الى السماء فیستفتح لها، فیقال: من هذا؟ فیقولون: فلان. فیقال: لا مرحبا بالنفس الخبیثة کانت فى الجسد الخبیث. ارجعى ذمیما، فانه لا تفتح لک ابواب السماء، فترسل بین السماء و الارض، فتصیر الى القبر.


و فى أخبار المعراج انه قال صلى الله علیه و سلم: «ثم انتهى بى الى السماء الدنیا، و اذا انا برجل کهیئته یوم خلقه الله، لم یتغیر منه شى‏ء، و اذا هو یعرض علیه ارواح ذریته، فاذا کان روح مومن، قال: روح طیب، و ریح طیبة. اجعلوا کتابه فى علیین، و اذا کان روح کافر، قال: روح خبیث، و ریح خبیثة. اجعلوا کتابه فى سجین. فقلت: یا جبرئیل: من هذا؟ قال: هذا ابوک آدم (ع).


لا تفتح بتاء و تخفیف قراءت بو عمرو است، و تأنیث تأنیث ابواب راست که جمع است، و اما تخفیف از آن است که فعل مخفف کثرة فائده دهد، چنان که فعل مشدد، و حجة این قراءت آنست که در سورة القمر گفت: ففتحْنا أبْواب السماء بماء منْهمر، و بیاء و تخفیف قراءت حمزه و کسایى است. وجه یاء آنست که فعل متقدم است، و تأنیث ابواب نه حقیقى است، و وجه تخفیف گفته آمد. «و تفتح» بتاء و تشدید قراءت باقى است، تاء تأنیث ابواب را است، چنان که گفتیم، و تشدید کثرت ابواب را، لانه یقتضى فتحا بعد فتح، و قیل: معنى التشدید انه لیس حالهم کحال المومنین فى التفتیح مرة بعد مرة.


و لا یدْخلون الْجنة حتى یلج الْجمل فی سم الْخیاط اى یدخل البعیر فى ثقب الإبرة. و جمل، بضم جیم و تشدید میم در شواذ خوانده‏اند، و آن رسن غلیظ باشد که کشتى بآن بندند، و این سخن بر آن تأویل است که عرب گویند: ما فعلت ذلک و لا افعله حتى یشیب الغراب و یسود اللبن و یبیض القار و ما ذر شارق، و بر تعارف است و نه آنست که اهل کلام گفتند که الله بر محال نه قادر است. و کذلک نجْزی الْمجْرمین اى: و هکذا نجزى المجرمین لا یدخلون الجنة.


لهمْ منْ جهنم مهاد اى توابیت من نار قد سمروا فیها بالمسامیر مع قرناء من الشیاطین، و منْ فوْقهمْ غواش اطباق من نار اطبقت علیهم، فلا یدخل علیهم فیها روح، و لا یخرج منهم نفس. «المهاد» الوطاء الذى یفرش، و منه مهد الصبى، و «الغواشی» اللباس المجلل مثل اللحاف، و منه غاشیة السراج، و غشى المریض، و الغشاوة التی تکون على الولد، و نظیر الایة قوله: یوْم یغْشاهم الْعذاب منْ فوْقهمْ و منْ تحْت أرْجلهمْ، و قوله: لهمْ منْ فوْقهمْ ظلل من النار و منْ تحْتهمْ ظلل. ثم قال: و کذلک نجْزی الظالمین الذین اشرکوا بالله نجزیهم جهنم و ما فیها من العذاب.


قال رسول الله (ص): «نارکم جزء من سبعین جزءا من نار جهنم». قیل: یا رسول الله! ان کانت لکافیة، قال: «فضلت علیها بتسعة و ستین جزء کلهن مثل حرها»، و قال (ص): «اشتکت النار الى ربها، فقالت: رب اکل بعضى بعضا، فأذن لها بنفسین: نفس فى الشتاء، و نفس فى الصیف، اشد ما تجدون من الحر، و أشد ما تجدون من الزمهریر».


و در اخبار معراج است که مصطفى (ص) مالک را دید خازن دوزخ، ترشروى و خشمگین، از خشم روى درهم کشیده. کس نماند در آسمان از فریشتگان که نه آن شب شادى نمود، و تازه روى و خندان به مصطفى (ص) نگریست مگر مالک و خزنه دوزخ که در ایشان همه خشم دید و ترشى و ناخوشى. جبرئیل گفت: اى محمد! عجب مدار که رب العالمین در ایشان خود شادى و تازه رویى و خنده نیافرید، آن گه رسول (ص) گفت: «یا مالک! صف لى جهنم».


مرا صفت کن که دوزخ چون است؟ گفت: یا محمد! و الذى بعثک بالحق لو أن حلقة من السلسلة التی ذکر الله وضعت على جبال الدنیا لذابت حتى تبلغ تخوم الارضین السفلى. یا محمد! ان فى جهنم وادیا تستعیذ بالله جهنم منه فى کل یوم سبعین مرة، و ان فى الوادى بئرا تستعیذ بالله ذلک الوادى و جهنم سبعین مرة منها، و ان فى البئر جبا تستعیذ بالله تلک البئر و ذلک الوادى و جهنم منه سبعین مرة، و ان فى ذلک الجب حیة یستعیذ بالله ذلک الجب و تلک البئر و ذلک الوادى و جهنم فى کل یوم سبعین مرة منها، اعدها الله للفسقة من حملة القرآن من امتک.